محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 12 سال و 28 روز سن داره

محمد امین

پسر آقا......

1393/6/23 12:11
نویسنده : خاله مرضیه
554 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت خاله!

بابت تاخیرم معذرت

سرم خیلی شلوغه خاله این مدت همش درگیرر کارای نمایشگاه بودم....

اخه قراره دوباره نمایشگاه بزارم .....

سری پیشو یادته؟؟؟؟ اومدی  برام چی گرفته بودی ؟؟؟؟؟

چون نزدیک عید بود ب جز گل برام ی تخم مرغ حاجی فیروز گرفتی و خودت بهم دادی؟؟؟؟؟

 

قربونت برم من...

این سریم باید بیایاااااااااا

.

 

میدونم درکم میکنی عزیزم  چون وقتی بعد ی مدت منو میبینی خودتو میچسبونی بهم و از تو بقلم تکون نمیخوری و همش خودتو برام لوس میکنی فدات بشم منم ک از خدامه............

تازه کلیم به خاله تو حمل تابلو ها کمک کردی ...

فقط وقتی میخاستم از کارام عکس بندازم تو همه عکسا ی اثری از شما هست...

 

راستی خاله دانشگاه قبول شدماااااا

همونی ک میخاستم ..............

تازه از این ب بعد سرم بیشتر شلوغ میشه ..

چون هم باید وبلاگ شخصیمو آپ کنم اخ قول داده بودم اگ همون رشته قبول شم ادامش میدم......

هم وبلاگ شما رو

وهم وبلاگ نینی خاله روووووو  که بعد از دنیا اومدنش درستش میکنم...

تازه دانشگاه و کارمم هست...

اما قول میدم حداق هفته ای ی آپ رو داشته باشم

خیالت راحت  خاله

شده وب خودمو آپ نکنم و بیخیالش بشم  اینجا رو بیخیال نمیشم اخه مال عشقمهبوس

.......

حالا بریم سراغ شیرین زبونیای شما......

پنجشنبه ک خونمون بودی خیلی شیطون شده بودیااااا

خاله عاشق سوئئچ ماشینی ........

هر وقت میخای بخابی اول باید سوییچتو کنارت بخابونی بعد خودت بخابی از خوابم ک بیدار میشی اول میگی سوئیچ کو ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهت میگم خاله شیرینی دانشگاه برات چ کادویی بگیرم ؟؟؟؟

میگی بستنی سوتی بخر

میگم همین میگی آره؟؟؟

میگم پسر قانعی هستیاااا

میگی :پسر آقا ام ، پسر خوبی ام؟؟؟؟

قربونت برم من.....

پشت کامپیوتر نشسته بودم و داشتم کارامو میکردم هی میومدی تو اتاق  ولی هرچی تلاش میکردی نمیزاشتم بیای بالا رو صندلی تا به کیبورد دست بزنی  بعد رفتی بیرون و منم با خیال راحت کارامو میکردم ک بعد پنچ دقیقه بدو بدو اومدی میگی :خاله مرضیه؟؟؟؟؟(دیگ یاد گرفتی کامل بگی خاله )

میگم جانم

میگی:من بغل میخام

میگم چند دقیقه صبر کن الان میام بغلت میکنم بریم بازی کنی

میگی:نع الان

میگم :چرا؟؟؟

میگی :اخه بابا دعوام میکنه 

میگم :بابات دعوات نمیکنه

میگی:چرا الان دعوام میکنه

بغلت کردم نشوندمت رو پام تا دستت به کیبورد  و دکمه هاش رسید اخمات باز شد و شروع کردی ب خندیدن ...

میگن :پس بابات کو؟؟؟

میگی :بابا منو دعوا نمیکنه ...

میگم :شیطون سر کارم گذاشتی

میگی:آره بعدم فقط میخندیدی ....

بعدش کم کم منو از صندلی انداختی پایین

میگم بزار بشینم

میگی:مال منه ....

میگم :باهم بشینیم

میگی:پس من چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینقدر پس من چی رو قشنگ میگی ک من تسلیم میشم ....

لباتو جمع میکنی میگی:پس من چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

اخر شبم هم نمیرفتی خونه

تو بغل من نشسته بودی و میگفتی پیش خاله میمونم....

خیلی بامزه بودی خاله

میرفتی میزدی به پای مامانت میگفتی :من نمیامااااااا پیش خاله میمونم

دوباره دو دقیقه دیگ میرفتی پیش بابات: میگفتی من نمیاماااااا پیش خاله میمونم....

بعد بهت میگم :پیش من میخابی ؟؟/

میگی:آره

میگم :تا صبح مامانت نمیاااادا ...........

میگی :باشه

بعد ک مامانتینا از در رفتن بیرون ی نگاه ب من کردی گفتی:خاله بازم میام  من رفتم...

الهی قربونت برم.....

بهت یاد دادم میگم :خاله مرضیه؟؟؟؟

میگی:خاله منههههههه

این سری ک اومد خونه یادم رفت برات بستنی بگیرم

یعنی فک میکردم بعد از ظهر میای....

ظهر ک اومدم دیدم اومدی ...

میگم خاله مرضیه؟؟؟

میگی: بستنی سوتی نمیخرررررررررره

الهی من فدای شیرین زبونیات بشم.....

تازه ی شیرین کاری دیگ هم داشتی عزیز دلم...

من ی ساعت دارم ک شبا میزارم بالا سرم ک زنگ بزنه ههههه اخ گوشی دیگ جواب نمیده

هه هه هه

 شکل ی گاو ....

از بچگی دارمش شما تازگیا خیلی ازش خوشت اومده و همیشه  ک میای تو اتاقم عقربشو میچرخونی ....

پنجشنبه دیدم داری باهاش بازی میکنی ولی خوب گفتم مث همیشه  عقربشو جاب جا میکنی و منم ک نمیخام جمعه زود بیدار شم پس بعدا بهش ی نگاه میندازم اما نگو شما فراتر از چرخوندن عقربه رفتی و دکمه زنگشم زدی ...

ساعت 3:30 نصف شب شروع کرد زنگ زدن

یعنی  نمیدونی  چجوری پاشدم و خودمو  رسوندم ب ساعت (اخ عادت دارم  میزارمش اون ور اتاق ک  برای خاموش کردنش مجبور شم از روی تخت بلند شم.)

هیچی  دیگه مامانی و بابایی هم بیدار شدن و کلی از دست تو وروجک خندیدیم  کله سحری...

به قول مامانت تا چند روز بعد رفتنتم آثار شما همچنان باقی است.

 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

زهره
29 شهریور 93 21:29
ای پسسسسر خووووووشگل با این همه نمممک بوووووووووس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد امین می باشد